دوست دارم روی قله ی برفی که نور آفتاب بهاری رو از لابه لای ابر های سفید و پاره پاره منعکس می کنه دراز بکشم، مهم نیست که سرما خوردم و مهم نیست که نور آفتاب مستقیم تو چشمام بخوره،چه خورشید درخشانی،پرتو تیزش رو روی برفای قله پخش می کنه، برفا نورشو منعکس می کنن و به ابرا می تابونن، ابرها دوباره نوردرخشانی رو به من و قله می تابونن،اطرافم از سفیدی و نور می درخشه،من بین ابرهای روی قله شناور می شم، میون تبادل نور آسمون و کوه خوابم می بره، لذت گرمای اشعه تند آفتاب توی صورتم سوز برفای قله رو جبران می کنه
چه آسمونی، چه گرمایی، عجب زندگی ای
به به، به به
امروز خیلی گشتم یه جایی تو حیاط دانشکده پیدا کنم که آفتاب مستقیم به صورتم بتابه،چشمامو ببندم و به هیچ چیز فکر نکنم
عجب شفابخش است نوراین گوی تابان