Saturday, July 08, 2006

آفتابگردون

بالا خره اون گلدون زرد ی که توش گلای آفتابگردون بود شکست ! تا حالا چند بار سعی کرده بود بشکنه يه بار از روی ميز افتاد اما شکستگيش زياد نبود .من تيکه ی شکسته شو چسبوندم و دوباره آفتابگردونارو گذاشتم توش يه بار ديگه از دستم ليز خورد و افتاد رو ميز بازم ترکش زياد نبود منم نگهش داشتم چون قشنگ بود و خاطره انگيز اما اين بار ديگه تلاشش نتيجه داد کنار پنجره آروم و بی سر و صدا نشسته بود
طوری به آسمون خيره شده بود که انگار ديگه چيزی از آسمون نمی خواد از آسمونی که هيچ وقت نفهميد پشتش چيه ! هيچ وقتم از آفتابگردونا نپرسيد!
... چه مغرور
خودشو همراه باد گرمی که از پنجره به داخل می وزيد رها کرد صدای شکستنش منو از جام بلند کرد تا سری بهش بزنم گلای آفتابگردون روی زمين پخش بودن... بايد خورده تيکه های شکسته گلدونو از رو زمين جمع می کردم ديگه قابل چسبوندن نيستن... فکر کنم بعد از اين همه تقلا برای نابودی درٌس نيست نا اميدش کنم
...اما گلای آفتابگردون

Saturday, July 01, 2006

Corpse Bride






فيلم جالبيه کلا" فضاش يه کم فرق می کنه برام جالب بود دنیای مرده ها و زنده ها

يعنی ممکنه قلبی که نمی زنه بشکنه؟

مرده هايی که احساس دارن

اگه وقت کردين ببينين