Saturday, February 21, 2009


کاش در تکرار زمان قرار بگیریم, روزهای خوش تکرار شوند. روزهای دور که دور و دور تر می شوند, نزدیک شوند. زمان به عقب باز نمی گردد اما کاش دوباره سوار بر دوچرخه هایمان شویم. من, تو, هرکدام در نقطه ای دور از هم, بی خبر اما مانند گذشته های دور, با سرعت و بی پروا برانیم روی دوچرخه مان بایستیم و دستهایمان را از فرمان رها کنیم, باد در موهایمان چرخ بزند, دوباره پر از شوق شویم پر از احساس پر از زندگی پر از فریاد های شادمانه... به سمت مخفیگاهمان - جایی که پر است از بوته های تمشک - برانیم
با هر چرخش چرخ ها گویی زمان را برمی گردانیم به روزهای شادمانی های کودکانه
من از اینجا , تو از آنجا برای رقص در میان بوته های انبوه تمشک, سوار بر دوچرخه هایمان رکاب می زنیم

... رکاب می زنیم

... رکاب می زنیم