Tuesday, December 27, 2005


آخ یه قطره آب خورد رو دماغم
یکی دیگه خورد روی پیشونیم , آخ یکی هم روی دستم
یکی هم تو سر گل سفید کوچولو
انگار داره بارون می گیره , خوب شد چترمو آوردم
وقتی اومدم بیرون هوا ابری بود
!نمی دونم گل سفید کوچولو دوست داره خیس بشه یا نه
!ناراحت نشه یه وقت اگه چترمو بگیرم بالا سرش
اما اون که سرما نمی خوره
علفها زیر بارون تکون می خورن
من زیر چترم , گل سفید کوچولو کنار من زیر بارون ,می شینیم و ابرارو تماشا می کنیم
...

Wednesday, November 30, 2005


سکوت شب
کشتی
اقیانوس
آب
صدای موج
باد خنکی که به صورتمان می خورد
کمی سوز
نورمهتاب
کمی ابر
کم کم یه چیزایی پیدا شد
تاریکی
یه کم نور
فانوس دریایی-
فانوس دریایی روشن بود
شاید اگه نبود فکر می کردیم به یه جزیره ی خاموش رسیدیم
اینجا کسی هست یا اینکه بوده-
فعلا" همینجا لنگر میندازیم-
فردا صبح از اینجا دور می شیم-
. ما دنبال یه جای بکر می گشتیم

Wednesday, November 09, 2005

..........

!!!!!!!!!!!!!!!
من هنوز از خواب بیدار نشدم
می دونم خیلی سعی کردی بیدارم کنی
شاید ترسیدی با یه صدای بلند از خواب بپرم
!مثل صدای کلاغ
!یا با یه کابوس ترسناک
اما من گفتم که,من خودم بیدار می شم
آخه ساعت زنگ دارمو کوک کردم
به محض اینکه وقتش برسه زنگ می زنه و منو بیدار می کنه
شاید ترسیدی یادم رفته باشه وقتشو تنظیم کنم
یا اینکه صداش اونقدی نباشه که منو بیدار کنه
..........
من می دونم که ساعت یه روزی زنگ می زنه و منو از خواب بیدار می کنه
مگه اینکه باطریش تموم شه و خودشم خوابش ببره
یا اینکه کلا" از کار بیفته
اونوقت دیگه شاید نشه کاری کرد چون دیگه ساعت زندگی من عمر خودشو کرده
اونوقت دیگه همه چیز گذشته
!می گفتی همه چیز می گذره و مهم اینه که چطوری بگذره
آدم می تونه خواب باشه و یا می تونه بیدار باشه و رنگ جذاب آسمونو مو قع بالا اومدن خورشید ببینه
خیلی از قشنگی آسمون موقع طلوع خورشید گفتی
اما نگفتی طلوع خورشید چیه
می دونم که حق داشتی
می دونم ,هر چقدر هم برام از صبح قشنگ می گفتی ممکن بود باور نکنم
من به آدمای سحر خیزی مثل تو حسودیم می شه
آخه خیلی چیزارو آدم تا با چشم نبینه باور نمی کنه
شاید ناراحتت کردم
اما من اگه ساعتم زنگ بزنه حتما" بیدار می شم
حتی اگه خوابم اونقدر شیرین باشه که زنگ ساعتمو قطع کنمو بازم بخوابم
مطمئن باش تا قبل از غروب خورشید بیدار می شم
اما این بار تا بالا اومدن دوباره ی خورشید بیدار می مونم
تا با چشمای خودم آسمون قشنگی رو که تعریفشو می کردی ببینم
این بار من قبل از همه ی سحر خیز ها بیدارم
! و نوبت منه که براشون ازقشنگی صبح بگم

Tuesday, November 01, 2005

اگه یه وقت تو یه شب تاریک ,تو یه خیابونی که دو طرفش پر از درختای بلنده منو دیدی که دارم تنهایی راه می رم
وبلند بلند آواز می خونم,بدون که به خاطر ترس از تنهایی و تاریکی نیست که آواز می خونم
اگه دیدی که دارم بالا و پایین می پرم ودور خودم می چرخم ,فکر نکن که دیوونه شدم یا زده به سرم
اگه پشت یه درخت قایم بشی و یهو بپری سمت من,فکر نکن که من می ترسم, اگه بخوام از خودم دفاع می کنم
آخه دوستم به من یه چاقوی ضامن دار داده
اگه مثل موجودات توی قصه ها از خودت صداهای عجیب در بیاری من نمی ترسم آخه من همشونو دوست دارم
همشون مهربونن اگه فرصت پیدا کنن ,ثابت می کنن
و من راهمو ادامه می دم
اگه می بینی که دارم لا به لای درختارو نگاه می کنم بدون که دنبال تو نمی گردم
من هر موجود زنده ای که ببینم خوشحال می شم
اگه دیدی که سرعتم رو کم کردم و ساکت شدم واسه اینه که دارم به صدای آواز جیر جیرک ها گوش می دم
اگه می بینی که به آسمون پر ستاره خیره شدم ,بدون که به دنبال ستاره ی اقبالم نمی گردم
دارم رد خوشه ی پروین رو دنبال می کنم , آخه منو یاد روزای مدرسه میندازه
من آسمون ابری رو هم دوست دارم
من همین طور به راهم ادامه می دم
برات از کارایی که انجام می دم تا جایی که درختای جاده تموم می شه گفتم
اما از این به بعدشو نمی گم , چون دیگه نمی تونی تعقیبم کنی
آخه دیگه درختی نیست که پشتش قایم بشی
حتی اگه باد بشی و میون موهام بوزی فقط می تونی بفهمی که چه شامپویی به موهام می زنم
نمی تونی سر از کارم در بیاری ,چون نمی دونی که چی تو ذهنم می گذره

Saturday, October 29, 2005

Tuesday, October 11, 2005

چرخ چرخ عباسی



می گن اگه از یه نقطه ی دنیا به خط مستقیم شروع به حرکت کنی,و همینطوری ادامه بدی,آخرش می بینی که برگشتی سر جای اولت
تو این حالت این دنیاست که دور خودش چرخیده یا تو بودی که دور خودت چرخیدی؟
یا تو دوردنیا چرخیدی شایدم دنیا دور تو
چرخیده , شایدهمه داریم دور هم می چرخیم
...شنیدی شعر این بازی معروفو که می گه
...چرخ چرخ عباسی
!...خدا منو نندازی

Sunday, October 02, 2005

. آخرين روزي بود كه مجبور بودم اون مسير رو طي كنم
.بعد از كلاس ،تمام مسيرو پياده رفتم
. سر راه واسه خودم يه شاخه گل رز خريدم
واي كه چه خوش بو بود،كلي خوب بود.با خيال راحت تونستم فكر كنم، مثل گذشته
چند روزي تصميم گرفتم يه خورده فرق كنم ، يا مثل بقيه باشم،اين مدت خيلي هارو شناختم شايدم نشناختم آخه قبلش هم همين فكر و مي
كردم . اماچي مي شه ؟ شايد باز دارم قضاوت مي كنم ، اما وقتي يه چيزاي رو مي بينم نمي تونم باور نكنم

Wednesday, September 28, 2005

l s

كلاس امروزم تموم شده ، اومدم تو سايت تا مجبور نشم با بچه ها بر گردم.مي خوام تمام راه رو پياده برم.لا اقل اينطوري با خودم فكر مي كنم، خيالم راحته كه تنهام.در مورد هيچ كس قضاوت نمي كنم،خيلي خوبه ، بهتر از اين نمي شه اين طوري ديگه آدم از كسي انتظاري نداره.همه رو همونطوري كه با چشم مي بيني ،مي بيني! لازم نيست كسي رو بشناسي ، اما خيلي خوبه كه آدم دوستايي داره كه به فكرشن
كاش آدم قدر اين دوستارو بدونه
امروز سر كلاس استاد حرفاي قشنگي مي زد،از شرق و غرب .مي گفت مردم آمريكا وقتي بچه هاشونو مي فرستن مدرسه 2 قانون اساسي اخلاقي بهشون ياد مي دن
Forget & forgive(1
Do not judge(2

Tuesday, September 20, 2005

گل گلدون من


گل گلدون من خشكيده بي آب
وقتي مي بيني تو يه كاري تبحر داري ولي از تجربياتت استفاده نمي شه يا تو رو دست كم گرفتن يا خودت تو اون كار تواناييتو ثابت نكردي و كاملا" ضعيف و شل برخورد كردي
!گاهي ساده ترين راه حل ,به سختي مبارزه كردنه
:D پس مواظب باشيم در اون شرايط دنبال راه هاي سخت نريم

Friday, September 16, 2005

:D به نظرم اين جمله جالب بود فكر كردم بد نباشه پستش كنم
((Proper Prior Planing Prevents Poor Performance !))
!ببين چه نگاه معصومانه اي داره

Wednesday, August 17, 2005

يه سوال! سوالی که می بينی اگه بخوای درست جوابشو بدي احساس بدی بهت دست ميده !با اینکه خیلی سعی کردم عمیق بهش فکر کنم اما همیشه به این سوال رسیدم که آخرش که چی؟اما چرا؟اگه قرار باشه آدم خودش تصميم بگيره پس چرا اين اتفاقا می افته؟چرا آدم مجبور می شه به بعضی ها بفهمونه که با اينکه منطقشون درسته اما نمی شه با هر منطقی کنار اومد؟آيا من درست تر می گم؟یا تحول واقعا لازمه؟

Tuesday, July 19, 2005

انسان فرزانه مي گويدقانون را رها مي کنم ))
و مردم با صداقت مي شوند
اقتصاد را رها مي کنم
و مردم ثروتمند می شوند
تمامي نقشه ها براي رفاه عمومي را رها مي کنم
((.و رفاه عمومي فراگير مي شود
اگر کشوري با شکيبايي اداره شود
.آرامش و شرافت بر آن حکمفرما مي شود
اگر کشوري با سرکوب اداره شود
.اندوه و نيرنگ بر آن حکمفرما مي شو
دوقتي ميل به قدرت در راس امور است
.هر چه ايده آل ها والاتر باشند نتيجه اندک تر است
سعي کن مردم را خوشحال کني
.و به اين ترتيب اساس غم و اندوه نابود مي شود
سعي کن توجه مردم را به معنويات معطوف کني
.و به اين ترتيب ماديات ريشه کن مي شود
فرزانه از اينکه الگوي خدمت است
.راضي و خوشنود است
در تحميل خواسته هاي خود تلاش نمي کند
صريح و واضح است ولي نمي رنجاند
رک و روراست است و در عين حال انعطاف پذير
.فروزان و تابناک است ولي نورش چشم را نمي زند
براي خوب اداره کردن يک کشور
چيزي سودمندتر از مدارا و ميانه روي نيست
نشانه هاي انسان ميانه رو
رهايي از ايده هاي شخصي است
شکيبا چون آسمان
همه گير چون تابش خورشيد
,استوار چون کوه
انعطاف پذير چون درختي در باد
هدفي در نظر ندارد
.و همه چيز را به کار مي گيرد
زندگي ,خود راهش را مي يابد
براي فرزانه نا ممکن وجود ندارد
چون رها و آزاد است و به فکر رفاه ديگران
.همچون مادري که از فرزندش مراقبت مي کند

اداره ي کشوري بزرگ چون سرخ کردن ماهي اي کوچک است
.با دستکاري بيش از حد,به حتم کار را خراب مي کني
کشورت را در تائو * متمرکز کن
و بدي ديگر قدرتي نخواهد داشت
نه اين که ازميان برود
.ولي به سادگي مي تواني از راهش به در آيي
بهانه اي به بدي براي مخالفت مده
.و بدي خود به خود از ميان مي رود

tao te ching

تائو که به معناي راه و طريقت است*
عصاره و مفهوم اصلي تائو ت چينگ
.و سر چشمه ي انديشه و مکتب تائوئيسم

Saturday, July 16, 2005

لحظه ای بعد خم شد و تکه سنگی را که جلو پایمان افتاده بود از روی زمین برداشت وپرسید: این چیست؟

یک تکه سنگ معمولی-

به عقیده ی من سوالش خیلی ساده بود . اما میکا پوزخندی زد وگفت
هیچ چیزی در این دنیا معمولی نیست.زیرا هر چیزی در جهان جز کوچکی از یک معمای بزرگ است.تو و من-
.هم همین طور . ما معمایی هستیم که هیچ کس راه حل آنرا حتی حدس هم نمی تواند بزند

( Jostein Gaarder ) HAllo_er der nogen? بر گرفته از ترجمه کتاب

Friday, July 15, 2005

واقعا" نمی دونم چرا
واقعا" درک نمی کنم چرا! برام قابل درک نیست
آخه که چی بشه؟
چند وقتیه که این موضوع ذهنمو مشغول کرده
شاید قبلا" هم بوده
اما نه اینقدر آزار دهنده
و حالا همه ی چیزای گذشته مربوط به این موضوع تو ذهنم میچرخه
میچرخه و میچرخه
سرم دیگه داره گیج میره
کاش یه راه حل
شاید چیزی رو فراموش کرده باشم
که بقیه فراموش نکردن
یا من سعی کردم فراموش کنم
اما الان همه چی قاطی پاطی شده
الان دیگه هر چی سعی می کنم فراموش کنم بیشتر آزارم میده
شاید یه جور عذاب وجدانه!!!
دوستی گفت که خودخواهم
فکر کردم
نمی دونم
البته شایدم بی ربط نمی گفت
اما آخه چرا؟
حوصله م سر رفت
گیج شدم
خودم نفهمیدم
باید با این چالش درست کنار بیام...

Wednesday, July 13, 2005

آه من یک روز 43 بار غروب خورشید را دیدم . آدم وقتی دلش گرفته باشد غروب را دوست می دارد.
پس آنروز زیاد دلت گرفته بود.
اگر سیاره ما هم کمی کوچکتر بود آنگاه صندلی را چند قدم جلوتر می کشیدم تا هر چند بار که دلمان خواست غروب را تماشا کنیم.
(شازده کوچولو)
اما دوستی می گفت کاش سیاره ما کمی کوچکتر بود تا صندلی خود را جلوتر می کشیدیم که غروب خورشید را نبینیم و دلمان نگیرد.

Sunday, July 10, 2005

مجسم کنید که زمان دایره ای باشد که به روی خودش بسته شده است.دنیا تا بی نهایت عینا" تکرار می شود.در دنیایی که در آن زمان دایره ایست هر دست دادنی هر بوسه ای هر کلامی دوباره عینا" تکرار خواهد شد. همانطور که هر لحظه ای که دو دوست از هم جدا می شوند. هر لحظه ای که خانواده ای به دلیل مسائلی از هم می پاشد.هر موقعیت از دست رفته ای به دلیل حسادت یک مافوق و هر قول وفا نشده ای تکرار خواهد شد.همانطور که همه چیز در آینده تکرار خواهد شدهر چیزی که امروز اتفاق می افتد یک میلیون بار دیگر اتفاق خواهد افتاد . در هر شهری اشخاص نادری هستند که به طور مبهم در رویاهایشان احساس
می کنند که همه چیز قبلا" به وقوع پیوسته است.این آدم ها زندگی ناگواری دارند و حدس می زنند که قضاوت های غلطشان اعمال بدشان و بد شانسی هاشان در دور قبلی زمان رخ داده است.وسط شب این افراد نفرین شده در میان ملافه هایشان دست و پا
می زنند و نمی توانندآرامش پیدا کنند وچون مطمئن هستند که نمی توانند هیچ کدام از اعمال و حرکاتشان را تغییر بدهند درمانده می شوند.اشتباهاتشان عینا" در این زندگی هم چون زندگی قبلی تکرار خواهند شد.در هر شهری در ساعت های دیر وقت شب ناله های آنها بالکن ها و خیابان های خلوت را پر می کند.

Tuesday, July 05, 2005

نمی دانم چه باید کرد

ای کاش می دونستم چیکار باید بکنم
کارای زیادی واسه انجام دارم
کارای مورد علاقم
اما کدومش؟
همش ؟
آخ
چقدر زیاد!!!! من انجام میدم همه رو
...
khob belakare ma ham amadim... ye rooze garme tabestooni
nazaninjan dastet dard nakone :-*