Wednesday, September 30, 2009

!SKY این بار از دست

اون وقتی که رفتم موضوع پروژمو مشخص کنم یکی نبود بگه آخه دختر جون مگه سرت درد می کنه؟ دنبال دردسری؟ پروژه کارشناسیه دیگه یه چی بگیر دفاع کن برو پی کار و زندگیت! حالا می گن اِ ..... چه جالب مقاله هم می خوای ازش در بیاری... اِ... چه جالب! تا حالا روش کار نشده؟! اِ...... چه جالب حتما مارو برا دفاعت خبر کن! اگه این شبیه سازی لعنتی با این ابعاد کذایی جواب بده و پایان نامه تا هفته دیگه تنظیم شه تازه استاد تشریف می برن خارجه تا 10 روز دفاع اینجانب عقب میفته! یعنی دیگه زود زود میفته سی مهر! حالا این وسط من باید به چند نفر جواب پس بدم خدا میدونه! از همین الان اعلام می کنم هر وقت تاریخ جلسه دفاع بنده مشخص شد حتما اطلاع رسانی می کنم، پس دیگه لطفا سوال نفرمایید

Saturday, September 26, 2009

از آنجایی که نمی خواهم تو را جایی ثبت کنم، به تو فرصت می دهم تا فرار کنی
یا بهتر بگویم، از تو فرصت این را می گیرم که نگذاری فرار کنم
من فرار می کنم
به من نخند
:)

Wednesday, September 23, 2009


امروز جشن معارفه ورودی های جدید دانشگاه بود، یاد سال اولی افتادم که اومده بودم دانشگاه، اون موقع ها با اینکه تازه وارد بودم اما زیاد احساس دلتنگی و غریبی نمی کردم، حداقل به اندازه الان دلتنگی نمی کردم. هر روز از تعداد کسانی که میشناسم کم می شه، چهره های ناآشنا بیشتر و احساس دلتنگی من بیشترتر. منم چند روز بیشتر اینجا نیستم و شاید همین، این حس دلتنگی رو تشدید می کنه.همه چی تموم می شه با همه ی تصاویر و چهره هایی که شاید هرگز تکرار نشن. اینم بخشی از زندگیه، و خاطراتی که در آینده حتما بهشون فکرخواهم کرد و دلم برای تک تک لحظه هاش با تمام آدم هاش تنگ خواهد شد

Monday, September 21, 2009

گاهی بسادگی برده ی تردیدهایمان می شویم

Monday, September 14, 2009


آدم بايد خيلي حالش خوب باشه كه تا صبح بيدار بمونه
Lake house و براي شونصدو شصتمين بار بشينه يه فيلمي مثل
رو ببينه فقط برا اينكه به صحنه آخر فيلم برسه و كمي تحت تاثير قرار بگيره، و شايد به زور يه قطره اشك بريزه

Wednesday, September 09, 2009

خدا آخه این چه وضعیتیه، نه به وقتی که هیچ راهی نداشتم و نمی دونستم چیکار کنم
! نه به الان که کلی راه دارم و بازم نمی دونم چیکار کنم
:) بازم شکرت خودت هر راهی به نظرت بهتره انتخاب کن قول میدم تا آخرش برم