Tuesday, June 23, 2009

بدنبال بهانه ای می گردم که مرا از آنچه پیرامونم می گذرد دور کند،خیلی دورتر از آنی که هر بار ای میلم را باز می کنم خون ببینم و غم،هربار که تلویزیون را روشن می کنم، در هر صفحه ی خبری در اینترنت اولین چیزی که می بینم در خون و دود گاز های اشک آور دیدن وطنم باشد
بغضی که در چهره ی همه مان نمایان است و بعضی چه ساده اند، دلم برای سادگی شان می سوزد
نمی دانم این دیوانگی چیست که او را در بر گرفته ، مانند دنباله ی لباسش شعله های آتشی که در باد زبانه می کشد
!کیستند این کافران که می گویند نام دکترشان(؟) در قرآن آمده است