وقتي تنها هستم ، گاهي آرام مينشينم از سكوت تنهايي ام استفاده مي كنم و فكر مي كنم ،فكر كردن را دوست دارم و دوست ندارم كسي موقع فكر كردن سربه سرم بگذارد ،گاهي دراز مي كشم و كتاب مي خوانم ،كتاب هايي را كه دوست دارم مي خوانم ،من كتاب خواندن را هم دوست دارم ،گاهي به آهنگ هاي مورد علاقه ام گوش مي دهم ، قلم مو و رنگ را برمي دارم و هرچه را دوست مي دارم روي بوم به تصوير مي كشم . وقتي تنها هستم جعبه اي را كه در آن كارت پستالهايم را نگه ميدارم زيرو رو ميكنم و خاطراتم را مرتب در صندوقچه ذهنم ميچينم،وقتيكه تنها هستم به ابرها خيره ميشوم ، من حركت ابرها را دوست دارم ،وقتي كه تنها هستم آنطور كه دوست دارم ورزش مي كنم ، وقتي كه تنها هستم با خودم صحبت مي كنم ،آخر حرف خودم را بهتر ازبقيه مي فهمم،وقتي كه تنها هستم ،به كنار گل ها مي روم ، به آنها آب مي دهم ، به درخت ها وباغچه ها رسيدگي مي كنم ،وقتي كه تنها هستم روي درخت مينشينم ، زير برگها مخفي مي شوم و از لاي برگها آسمان را نگاه مي كنم...(خيلي لذت بخش است)...وقتي كه تنها مي شوم با گربه ام بازي مي كنم ،سرش را نوازش مي كنم و به او غذا مي دهم ،وقتي كه تنها مي شوم نمي گذارم به من بد بگذرد
...
اما وقتي تنهاي تنها هستم و خودم هم به حرف خودم گوش نمي دهم خيلي تنها مي شوم
دلم ميگيرد و دوست دارم با خودم دو تايي گريه كنيم هم من و هم خودم
دوست دارم نامه هايي بنويسم ،اما نميدانم براي كه؟ نميدانم براي چه؟فقط دلم مي گيرد
اما دوست ندارم به كسي بگويم
هيچكس حرفم را باور نخواهد كرد
من هم به هيچ كس حرف هايم را نخواهم گفت