Wednesday, February 23, 2011


تو که هیچ وقت حرف تازه ای نداری، همیشه همون سوالای تکراری اعصاب خرد کن رو می پرسی! اعصاب خرد کن از این نظر که مثل یه نوار ضبط شده هر بار همون ها رو تکرار می کنی! و من باید همه رو به ترتیب مثل یه نوار ضبط شده با متانت جواب بدم و مثل احمق ها لبخند بزنم که به نظر بیاد از سوالات ناراحت نیستم! می دونی چی بیشتر آزارم می ده؟ اینکه وقتی می دونی از این شرایط ناراحت می شم بیشتر روش اصرار می کنی و هر بار تاکیدت رو هم بیشتر می کنی! گاهی می گم کاش نه اینترنت بود، نه تلفن نه تلگراف و نه پست... آدم ها نامه ها رو به پای کبوتر می بستن و اگه کبوتر سالم می رسید بعد از مدت ها می تونستن پیغامی از راه دور داشته باشن! شاید اون طوری درک می کردن که دور بودن یعنی دلتنگی زیاد و دلی که تنگ باشه خیلی راحت تر می شکنه و اشک ها پتانسیل بیشتری برای سرازیر شدن دارن! کاش آدم ها می دونستن تلفن و اسکایپ، صدا و تصویر رو می رسونن ولی فاصله رو کم نمی کنن، کاش می دونستن اون کسی که پشت مانیتور نشسته و دارن باهاش حرف می زنن و لبخندی رو لبشه، همونیه که کیلومترها دورتر تک و تنها با یه دل تنگ چشم امیدش به مانیتوره و حرف هایی که بهش زده می شه! حرف هایی که آرزو می کرد یه نوار ضبط شده از سوالای تکراری و آزرده کننده نباشه