پارسال همين موقع ها بود، بيشتر بچه ها رفته بودن خونه هاشون، من و چند نفر ديگه مونده بوديم خوابگاه، سرعت اينترنت عالي بود، بيشتر وقتمونو با اينترنت مي گذرونديم، اوايلي بود كه جو فيس بوك راه افتاده بود. اون يكي دو هفته آخر سال عالي بود، الهه هفته آخر دفاع داشت، منير هم نرفته بود اصفهان، دور هم بوديم، خيلي خوب بود بيكاري فرح بخشي بود، مي رفتم مقاله سرچ مي كردم يه شب تا صبح همه ي مقالاتي كه مي خواستم رو دانلود كردم. بينش هم كه حوصله م سر مي رفت مي رفتم يوتيوب، اونوقتا براي وارد شدن به خيلي سايتا اين همه محدوديت نداشتيم. مدتي بود شروع كرده بودم روسي ياد مي گرفتم. منير با من فرانسوي صحبت مي كرد و من سعي مي كردم روسي جواب بدم. با اينكه خوابگاه خيلي خلوت بود ولي حس خيلي خوبي داشت، الان نه من و نه هيچ كدوم از اونايي كه اون دو هفته آخرو مونده بودن ديگه اونجا نيستن. زود گذشت تقريبا انگار نه انگار كه يه سال گذشته