Thursday, November 27, 2008

همممم عجب روزی!


وای که چه روز خوبی رو شروع کردم امروز, از همون اول صبح پر از انرژی و کاملا سر حال و خوشحال تر از همیشه
به محض اینکه صدای زنگ ساعتو شنیدم پریدم و سریع آماده شدم, تااازه کلی با عاطفه سر اتفاقاتی که تو این چند روز افتاده بود
خندیدیم و اون رفت کلاس زبان و منم اومدم دانشگاه
زیر پل خداحافظی کردیم, آخ که من چقدررررر این پل عابر پیاده جدیدو دوس دارم همیشه با ذوق و شوق و بپر بپر از روش رد می شم خیلی حس خوبی بهم میده امروز انگار این حس چند برابر بود
واااای هیجان انگیز ترین بخشش وقتی بود که با استادم در مورد پروژه صحبت می کردم ,خیلی ذوق کردم وقتی پروژه ای که استاد بهم پیشنهاد کرد همونی بود که خودم مدت ها بود دوست داشتم روش کار کنم,
واااااااای اصلا فکرشم نمی کردم ,وقتی منم به استاد گفتم که خودم پی گیر این پروژه بودم اونم تعجب کرد
الانم که نازنین با خبر خوبش خوشحالی منو تکمیل کرد
:D خیییلییی خوشحالم خیییلیییییی