Saturday, August 05, 2006

يک عدد حوصله می خواهم

چند وقته حوصله ی هيچ کاری ندارم دليلشم هر چی که هست, هست. سرما هم که خوردم واقعا خيلی کار سختيه آدم اين موقع تابستون سرما بخوره فک نکنين همه می تونن اين وقت سال سرما بخورن الان يه کم بهترم اما با وجود اين باز يه کم ته گلوم جايی که گوشم به حلقم وصل می شه خشک می شه و می سوزه
کارم شده اينکه تا دير وقت فکر کنم و به جای صبح زود لنگ ظهر از خواب بيدار شم
نمی دونم باز دارم به يه نتايج درستی در يه مورد می رسم يا نه ! اما وای به روزی که بفهمم درست بوده
نمی دونم به چه زبونی بايد يه چيزيو به يه آدم حالی کرد
همسايه ی جديد هم اومده زياد نمی بينمشون فقط می دونم انقد شاتوت نشسته از رو درخت چيدن و خوردن که حسابی مريض شدن
:D با بچه ها هم که هی قرار می ذاريم بريم بيرون ولی معلوم نيست کی ! نازنين هم که پيچونده رفته زنجان
جواب کنکور ملت هم که اومده دلم براشون می سوزه اما خب اينم يه مرحله از زندگيه چي کار می شه کرد همين چند وقتا که انتخاب رشته می کنن و بعدشم معلوم نيست چی بسرشون بياد
خبر خاصی هم که نيست حوصله م سر رفته يه کم هيجان می خوام همه بی حال
پنج شنبه با بروبچ باشگاه رفتيم دماوند خوشم مياد جوونای قديم از جوونای امروز باحالتر و پر انرژی ترن
يه مانتوی سفيد خريدم اونفقدر نازکه که ترجيح می دم ازش به عنوان لباس خواب استفاده کنم
امروزم بايد برم کلاس رنگ روغن ساعت دو تو ظل آفتاب
اصلنم حوصله ی تهران رفتن ندارم با اينکه خيليم کار دارم بعدشم ديگه همين حوصله م سر رفته
هی دارم ایتيتی رو هم می پيچونم با اينکه خيلی دوس دارم در مورد کارای جديدش بدونم
می خوام برم سينما, بريم سينما! کی مياد بريم سينما ؟ بريم سينما بريم سينما بريم سينما بريم سينما
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بريم سينمااااااااااا